بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها1391/05/22
در مقابل سترون و نازا بودن غرب در برونزائى اندیشههاى نو - که بعد از اومانیسم و مکتبهائى که متکى به اومانیسم هستند و فلسفههاى زائیده و منشأ گرفتهى از اومانیسم غربى، دیگر غرب زایش فکرى نداشته و ایدهى نو براى بشر و حیات انسان ارائه نداده - جمهورى اسلامى داراى زایش فکرى است.
ما براى مسائل روحى انسان، براى مسائل اجتماعى انسان، براى مسائل حکومتى انسان، حرفهاى تازهاى داریم. حرف تازه معنایش این نیست که اگر گفته شد، همهى دنیا آن را قبول خواهند کرد؛ معنایش این است که یک جریان جدیدى را در دریاچهى عظیم فکر بشرى به وجود مىآورد؛ موجآفرینى میکند.
ما امروز در زمینهى مسائل سیاسى، «مردمسالارى دینى» را عرضه میکنیم؛ در زمینهى مسائل عمومىِ اجتماعى، «ابتناء تمدن بر معنویت» را ارائه میکنیم؛ در زمینههاى گوناگون، «کرامت انسان» را مطرح میکنیم؛ «آمیختگى دین و زندگى» را مطرح میکنیم. اینها حرف نوئى است؛ اینها هیچ وقت در دنیا وجود نداشته؛
حتّى قبل از دوران مادیگرى و اومانیسم غرب و روى کار آمدن اندیشههاى سکولار هم اینجور نبود که دین با زندگى توأم و همراه باشد؛ ابداً. بله، در یک بخشهائى از دنیا روحانیون حکومت داشتند؛ حکومت کلیسا. حالا با تاریخ پیچیده و طولانىاى که اروپا دارد، بین دستگاههاى کلیسائى و حکومتها یک جنگى بود؛ اما به هر حال دستگاههاى کلیسائى هم حکومت داشتند. این معنایش این نبود که زندگى مردم آمیختهى با دین است؛ دین منشأ مقررات و قوانین زندگى براى مردم است؛ بههیچوجه چنین چیزى در غرب وجود نداشته؛ در کشورهاى اسلامى هم هرگز وجود نداشته، جز در صدر اسلام.
این حرف نوئى است که امروز ما داریم مطرح میکنیم و میگوئیم دین با زندگى یکى است. زندگى چیست؟ زندگى یعنى سیاست، فعالیت، تجارت، اقتصاد و همه چیز؛ این حرف نوئى است که دارد مطرح میشود.
بیانات در دیدار سفرا و رؤسای نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از کشور1390/10/07
واقعیتهاى صحنه را باید نگاه کرد. حرکت عظیمى اتفاق افتاده. حرکت، حرکت مردمى است؛ نشان دهندهى بیدارى است. این بیدارى، صبغهى اسلامى دارد. نه اینکه همهى آنهائى که توى صحنه هستند، معتقد به حکومت اسلامى باشند؛ و نه اینکه آنهائى که معتقد به حکومت اسلامى هستند، مدل ما را قبول داشته باشند؛ اینها نیست، اینها تحلیلهاى ضعیفى است، اینجورى نمیشود فرض کرد؛ اما این حرکت، حرکتى عمومى است؛ حرکتى است متکى به مردم. مردم هم، حتّى ملىگراهاشان، حتّى آن وطنىهاشان، احزاب غیراسلامىشان، بالاخره شخصاً مسلمانند. این تحلیل درستى بود که خود غربىها کردند؛ گفتند امروز در هر کشورى از کشورهاى منطقهى خاورمیانه که انتخابات بشود، اسلامىها سر کار مىآیند. الان هم همین جور است، بعد از این هم تا مدتها همین جور خواهد بود. باید با این چشم مسائل را نگاه کرد.
حوادث اروپا هم که در پى مشکلات اقتصادى به وجود آمده، خودش یک داستان مفصلى است. این حوادث، مهم و بىنظیر است. اینجور حادثهاى را ما دیگر سراغ نداریم. در این کشورها، به شکل زنجیرهاى و سریالى، از آمریکا گرفته تا داخل کشورهاى درجهى یک اروپا، اینجور مردم شعار بدهند، اینجور بیایند توى خیابانها، اینها چیزهائى است که سابقه ندارد. در گذشتهى منطقه، ما یک چنین وضعیتى را نمیشناسیم.
باید دیپلماسى را بر این اساس استوار کرد. جمهورى اسلامى حرف نوئى دارد؛ این حرف نو عبارت است از مردم و ارزشهاى الهى. این دو تا باید با هم توأم بشوند و حرکتها و جوامع را شکل بدهند. این حرف ماست. ارزشهاى معنوى و ارزشهاى الهى، همراه با ارادهى مردم؛ نه تحمیل بر مردم. این حرف جدید جمهورى اسلامى است، که از خود کلمهى «جمهورى اسلامى» هم برمىآید. ما، هم جمهورى هستم، هم اسلامى هستیم. این را بایستى تبیین کرد؛ و شما براى این کار میدان دارید، میتوانید حرکت کنید.
بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان1387/06/25
انقلاب حرف نوى را آورده، آن هم حرف نوى که تا امروز نشان داده که نامیرا است. هر کار کردند این را از بین ببرند، نتوانستند. روز به روز توسعه پیدا کرده، روز به روز نفوذ بیشتر پیدا کرده و قدرتهاى بزرگ را به چالش گرفته و فشارهاى اینها را خنثى کرده. شما امروز ببینید کدام ملت در دنیا هستند، کدام کشور، کدام دولت در دنیا وجود دارد که بتواند صریح در مقابل شعارها و اهداف متجاوزانه و زیادهطلبانهى استکبار بایستد، جز ملت ایران؟ هیچ ملت دیگرى وجود ندارد، هیچ دولت دیگرى وجود ندارد. این به برکت همین پیام است. این استحکامى را که ساخت این نظام به برکت این پیام نو پیدا کرده، نمیشود دست کم گرفت؛ این چیز خیلى مهمى است. این پیام باید داده بشود. این پیام، پیام عدالت است؛ این پیام، پیام معنویت است؛ این پیام، پیام تکریم به معناى حقیقى انسان است، نه تکریم آمریکائى که سر تا پاى آن دروغ و دغل است. اینها پیامهاى خیلى مهمى است؛ اینها را باید درست منتقل کرد و همان طور که گفتم، هیچکدام از اینها را هم نمیتوان کپىبردارى کرد و طوطىوار گفتن آنها هم فایده ندارد. یعنى باید اینهارا فهمید، در ذهن حل کرد، حلاجى کرد و داد.
بیانات در دیدار مردم ابرکوه1386/10/15
امروز ملت ما با تکیهى بر تاریخ مشعشع خود، با تکیه بر استعدادهاى درونى خود و با تکیه بر اسلام و ایمان - که امروز سخن نو براى بشریت دارد - دیگر خودش را یک ملت عقبمانده نمیداند، خود را باور دارد. این همان چیزى است که همت ملى را برمىانگیزد، مردم را براى رسیدن به قلههاى پیشرفت آماده میکند و آنها را تشویق میکند. عرض من به شما برادران و خواهران، بخصوص به شما جوانان این است که نگذارید این احساس شیرین امیدوارى به آینده در شما زائل شود.
این کشور بهناحق عقبمانده نگه داشته شد. ما امروز پیشرفتهاى زیادى کردیم، اما این پیشرفتها نسبت به آنچه که شأن ملت ایران است و جایگاه ملت ایران است، کم است. ملت ایران یک روزى در قلهى علم و اقتدار مادى و معنوى قرار داشته است به برکت اسلام. ما امروز اسلام را بازیابى کردهایم؛ آغوشمان را به روى اسلام باز کردیم، اسلام را با نگاه متناسب با زمانه و با پیشرفت زمانه به دنیا عرضه کردیم. امروز تفکر سیاسىِ اسلامى، تفکر اجتماعى اسلام، تفکر گرایش معنوى اسلام، تفکر اسلام در مورد روابط داخلى و درونى افراد جامعه با هم، میتواند در دنیا مثل یک دستورالعمل، مثل یک سرمشق مطرح شود؛ نه اینکه این حرف را ما بزنیم یا من اینجا بگویم؛ این سخنى است که امروز اندیشمندان باانصاف دنیا همین حرف را میزنند.
بیانات در خطبههاى نمازجمعه1383/08/15
ملاحظه کنید! نظام جمهوری اسلامی به وجود آمد؛ قدرتهای مسلط دنیا در آن روز می فهمیدند که نظام جمهوری اسلامی برای مقاصد قدرت طلبانه ی آنها یک تهدید است؛ این را درک می کردند، لذا از اول با او مخالفت کردند؛ اما این تهدید به خاطر خودِ کشور ایران نبود، بلکه به خاطر این بود که جمهوری اسلامی حرف نو و حرف تازه یی است؛ در دنیای اسلام و در عرصه ی سیاست بین الملل، حرف و ایده های نُوِ جمهوری اسلامی، جزو ایده های جذاب است و خیلی از مبانی آنها را متزلزل می کند.
دیدار اساتید و دانشجویان بسیجی با رهبر انقلاب1383/06/09
امروز هم یک راه نو در مقابل پاى بشریت گذاشته مىشود و به بشریت عرضه مىشود. این راه، راهى که جمهورى اسلامى باز کرده و در بین این همه مزاحمتها پیش مىرود، راه نویى است. امروز هم همان عوامل مزاحمِ آنروز وجود دارد. ابزارها تطور و تنوع پیدا مىکنند؛ اما نقشه همان نقشه است؛ هندسهى میدان همان هندسهى صدراسلام و دوران امیرالمؤمنین است. یک طرف بشریتى است که از معنویت جدا افتاده است؛ روابط انسانى و معنوى تحت تأثیر مادیات قرار گرفته است. این فضا به قدرتمندان؛ یعنى زرمندان و زورمندان امکان داده است که بر اکثریت مردم زمین غلبه پیدا کنند؛ این همان وضعیت آنروز است. اکثریت قاطع انسانهاى روى زمین - از این پنج، شش میلیاردى که امروز در دنیا زندگى مىکنند - در مشت و زیر نفوذ فکر و پول و ابزار و سیاست یک مجموعهى کوچکند، که نه ارادهى آنها، نه خواست آنها، نه احساسات آنها و نه مطالبات آنها، هیچکدام، برآورده نمىشود؛ یعنى ظلم؛ نقطهى مقابل عدل.
اسلام براى ایجاد عدل بهوجود آمد و امروز هم حرکت و جهتگیرى جمهورى اسلامى براى عدل است. عنوان استکبار که امروز در فرهنگ سیاسى ما و به تبع در فرهنگ سیاسى دنیا رایج شده، یعنى چه؟ استکبار یعنى همان بلاى همیشگى که گریبان بشر را در طول تاریخ گرفته است؛ یعنى یک عده عزیزِ بىجهت، مقتدرِ بىجهت، گریبان انسانها را بگیرند، بر آنها استعلاء و کبر بفروشند، وجود، سرمایهها و حقوق طبیعى آنها را ندیده بگیرند و از آنها در خدمت منافع خودشان استفاده کنند؛ این واقعیتى است که امروز در دنیا وجود دارد. کیست که تحلیل سیاسى و دید سیاسى داشته باشد و به اوضاع دنیا نگاه کند و این مسائل را نبیند و نشناسد؟! امروز مسأله این است؛ مسأله، مسألهى عدل است. همان ابزارهایى که آنروز براى درهم شکستن این حرکت بهوجود آمد، امروز هم وجود دارد. البته آنروز این ابزارها بهخاطر ارتباطاتى که آنروز وجود داشت - محدودیت ارتباطات - در همان دایرهى کوچک عصبیتهاى قبیلهیى - شهر مکه و اطراف آن و بعد یکقدرى وسیعتر - بتدریج تا مناطق دیگر گسترش پیدا کرد؛ لکن امروز بهخاطر تسهیل ارتباطات و متصل شدن همهى بخشهاى دنیا به هم، این فشار و صفآرایى از سوى همه است؛ از همهجاست؛ حتى فلان حکومت کوچک و محقر در یک گوشهى دنیا هم، که کسى یا خانوادهیى هستند و بر ملت کوچکى حکومت مىکنند و در ارتباط با دستگاه استکبار و اختاپوس زر و زور خودشان را سرپا نگه داشتهاند، با این نهضت مخالفند؛ بهخاطر اینکه این دستگاه بالطبع به آنها هم ضربه مىزند. در مقابل، مجموعهى حقطلب و داعیهداران این فکر هم، به همین نسبت، دامنهى طرفدارانشان در دنیا یا بالفعل یا بالقوه گسترده است.
هر ملتى که امروز از شرایط نابرابر نظام سلطه در جهان رنج مىبرد، اگر بداند که شما براى چه مبارزه مىکنید و جمهورى اسلامى حرفش چیست، بالقوه جزو سربازان جمهورى اسلامى است؛ بعضىها هم بالفعل. این یک واقعیت است که بیدارى اسلامى در دنیا شروع شده؛ این را نمىشود انکار کرد. در دنیاى اسلام و در بین نخبگان و حتى در مواردى در بین تودهى مردم، نگاه دوباره به هویت و به تشخص اسلامى، میل به عزت اسلامى، توجه به سرفصلهاى اسلامى براى احقاق حقوق ملتها و انسانها، بهوجود آمده و این حرکت از آن حرکتهایى نیست که وقتى در ملتى بهوجود آمد، بشود آن را بهآسانى از بین برد؛ نه، این روزبهروز در ملتها عمیق مىشود. خیلى براى استکبار زحمت دارد تا بتواند این بیدارى، نوخواهى و این احساس اعتزاز به هویت اسلامى را در بین ملتها از بین ببرد؛ خیلى کار دشوارى است.
این جریان که امروز در دنیاى اسلام بهوجود آمده، سرچشمهاش نهضت عظیم اسلامى در ایران و تشکیل نظام جمهورى اسلامى است که بینات و حقایق آشکار آن، سخنان امام و خط و راه امام بود که هرجا در دنیا این حرفها رفت، بدون اینکه بدانند گویندهى آن کیست، حرفها در لوح دل انسانهاى حقطلب ترسیم شد و نام امام به تبع این حرفها و شعارها در دلهاى مردم جا گرفت، تا این نهضت را به برکت امام در همه جا شناختند.
اگر ما عدالت اجتماعى را مطرح مىکنیم، مسألهى ما به تمامِ معنا یک مسألهى جهانى است. ما به مسائل کوچک در باب عدالت اجتماعى اکتفا نمىکنیم. ما عدالت اجتماعى را براى فرد خودمان، جامعهىمان و براى کل بشریت مطالبه مىکنیم و مىخواهیم. ما اگر بحث کرامت انسانى را مطرح مىکنیم، کرامت انسانى در همهى ابعاد آن و در همهى مراتب و طبقات آن مورد نظر ماست. بزرگترین اهانت به کرامت انسانى، نظام سلطه در جهان است؛ سلطهى سیاسى و سلطهى اقتصادى که امروز برقرار است.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان1382/07/22
اگر انقلاب متّکى به اعتقاد دینى و ایمان اسلامى نبود، نمىتوانست پیروز شود. ایمانِ یکایک مردم بود که توانست این حرکت را بهوجود آورد و استمرار بخشد. قبل از انقلاب اسلامى همه نهضتهاى صدوپنجاه سال اخیر همین هدف را دنبال کردند، ولى با ناکامى روبهرو شدند. انقلاب توانست در همان راه با قدرت پیش برود و بر عوامل ناکامىاش غلبه کند. چرا؟ چون انقلاب اسلامى حرف نویى را به میان آورد؛ حرف نویى که مىتوانست در دنیاى افکار عمومى، بخصوص در دنیاى اسلام، براى خود جا باز کند. قسمت اعظم این حرفِ نو توحید بود؛ با معناى عمیق و دقیق و همهجانبه آن. توحید یعنى حاکمیت ارزشهاى الهى بر جامعه و نفى حکومتهاى طاغوتى، استبدادى، فاسد و طغیانگر بر ارزشهاى انسانى و اصیل. بنابراین توحید ستون فقرات و رکن اساسى شعار اسلامى و پیام انقلاب اسلامى بود.
رکن دیگر انقلاب اسلامى، توجّه به کرامت انسان است. جامعهاى که در یک مجموعه جغرافیایى و سیاسى زندگى مىکند، کرامتش اقتضا مىکند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتى او بروز کند. این چیزى بود که در طول دوران حکومتهاى استبدادى و سپس حکومت وابسته پهلوى نادیده گرفته شده بود. حکومتهاى استبدادى گاهى خدمات بزرگى هم از قبیل فتوحات و عمران و آبادى به ملت کردهاند؛ اما بزرگترین ارزش انسانى هر انسان را که عبارت است از آزادى، اختیار، استقلال و در اختیار داشتن سرنوشت خویش، از ملت ایران گرفته بودند. این طبیعتِ همه حکومتهاى دیکتاتورى است.
متأسّفانه باید به شما بگویم که در بسیارى از کشورهایى که پرچم دیکتاتورى ندارند، بلکه پرچم آزادى و لیبرالیزم و تکیه به رأى مردم دارند، باطن کار همان دیکتاتورى و تسلّط بر ارادههاى مردم است. در حقیقت امروزه در بسیارى از کشورهایى که شعار و شیوه سیاسىشان دمکراسى است، مردم از آزادى اندیشه، فکر و اختیار براى تصمیمگیرى برخوردار نیستند و این آزادیها تحت لایههاى گوناگون تبلیغات، پنهان مىشود. این چیزى است که امروز روشنفکران برجسته غرب - چه در امریکا و چه در اروپا - بهصراحت آن را بیان مىکنند. کرامت انسان - که انقلاب اسلامى پرچمدار کرامت انسان است - نقطه مقابل این حالت و رویّه است.
امروز دشمنان در تبلیغات خود مىخواهند اینطور وانمود کنند که ایران باید به سمت دمکراسى برود! انقلاب، ایران را از آزادترین نوع دمکراسى برخوردار کرد؛ امروز ایران کجا مىخواهد برود؟! دمکراسى یعنى مردمسالارى؛ یعنى حکمیّت و معیار بودن رأى مردم در شیوهى سیاسى حکومت و اداره کشور. این کارى است که انقلاب بهصورت معجزه در ایران انجام داد؛ کارى که اصلاً تصوّرش در تمام طول دوران دهها سال بعد از مشروطه تا انقلاب اسلامى وجود نداشت. البته در دوران نهضت ملى که انتخاباتِ آزاد وجود داشت، اینکار عملى شد؛ ولى متأسفانه بر اثر اشتباهات مکرّر مسؤولان وقت، این دوران بیش از حدود دو سال طول نکشید. بههرحال، منظور این است که غیر از آن دوران کوتاه، یک روز ملت ایران در این کشور براى انتخاب سرنوشت خود آزادى نداشت.
ملت ایران به برکت انقلاب توانست با کرامت خودش آشنا شود، بیندیشد، تصمیم بگیرد و اقدام و انتخاب کند. خوشبختانه ایمان عمیق ملت ایران به مبانى اسلامى بهطور طبیعى مردمسالارى را بر پایه تفکّرات دینى استوار کرد، که بهترین شکل مردمسالارى هم همین است. در چارچوب ارزشهاى اسلامى و دینى است که مىتوان بهطور مطلق از مردمسالارى حمایت کرد، و این بهطور طبیعى در کشور ما پیش آمد؛ چون مردم ما مؤمنند و ایمانشان سطحى نیست.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان1382/07/22
عزیزان من! این سخن نو - توحید، کرامت انسان و عدالت اجتماعى - در دنیا جا باز کرد؛ اینها سه رکن اصلى است. ما باید همه عقبماندگیهاى خود را در این سه رکن، عقبماندگى بدانیم. هرچه شخصیت و رفتار ما مسؤولان از رفتار توحیدى فاصله بگیرد و احترام ما به زندگى، شخصیت، هویّت و عزّت مردم کاهش پیدا کند و به هر مقدار که شکافهاى طبقاتى علاج نشود و عدالت اجتماعى به معناى حقیقى در کشور دنبال نگردد، این عقبماندگى است. باید همه تلاش ما این باشد که عقبماندگیها را جبران کنیم؛ فضاى جامعه هم باید اینچنین باشد. اینکه گاهى به بعضى کسان - مسؤولان و دیگران - هشدار مىدهم، بهخاطر همین نقطه نظرهاست.
من معتقدم تلاش براى عدالت اجتماعى و پُر کردن شکاف طبقاتى، بزرگترین مسؤولیت ماست. خوشبختانه در این جلسه جمعى از مسؤولان استان هم حضور دارند که خواهش مىکنم روى این مسائل فکر کنند. امروز مهمترین مسأله ما این است که بتوانیم شکاف طبقاتى بین فقیر و غنى را پُر کنیم. بزرگترین خدمت به جوانان این است که بتوانیم استعدادهاى آنها را بارور کنیم؛ امکانات تحصیلى برایشان فراهم نماییم و بعد به فکر شغل و کار براى آنها باشیم. اینکه من گاهى نهیب مىزنم فلان مسأله فرعى و جنجالى یا دعواى سیاسى را وارد میدان مناقشات عمومى نکنید، بهخاطر همین است، والّا اینکه دو جناح و حزب در صد مسأله با هم اختلاف داشته باشند و به سر و کلّه هم بزنند، به هیچ جاى کشور صدمهاى نمىزند. انتظار بنده از مجلس، دولت و مسؤولان در همه ردهها این است: به معناى واقعى کلمه، مسائل اساسى کشور را بشناسید.
بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان1380/08/12
در ابعاد جهانى - حتّى در دنیاى غیر اسلام - هم انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسیج انسانها را در دنیا مطرح کرد. مذهب - که یک پدیده منزوى و تشریفاتىِ محض بود - ناگهان آنچنان یک ملت را بسیج کرد که توانست یک نظام متّکى به حمایتهاى بینالمللى را بهکلّى به خاک سیاه بنشاند و اجازه ندهد بر روى ویرانههاى آن، خلأ به وجود آید؛ بلکه نظامى با حرفهاى نو بر سر پا کند. قائلین همه حرفهایى که براى بشریّت ایدهآل بود - مسأله عدالت، انسانیّت و تکریم انسان، برابرى انسانها، برابرى نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوییهاى بینالمللى - و کسانى که در دلهایشان حرفهایى بود، ولى جرأت نمىکردند آنها را ابراز کنند و یا میدانى براى ابراز نمىیافتند، دیدند نظام سیاسىِ مستقرّىِ در یک گوشه از دنیا به وجود آمده، این حرفها را روى پلاکارد نوشته و در مقابل چشم جهانیان بلند کرده است. این براى آنها، بسیار فوقالعاده بود.
در زمان جنگ ویتنام که علیه امریکا تبلیغات زیاد بود، اما کسى گوشش بدهکار نبود و اعتنا نمىکرد، ژان پل سارتر(3) نویسنده و فیلسوف فرانسوى و برتراندراسل(4) فیلسوف و نویسنده انگلیسى و چند نفر دیگر دور هم جمع شدند و گفتند بیاییم علیه امریکا دادگاهى تشکیل دهیم و جنایات این رژیم در ویتنام را در این دادگاه محاکمه کنیم. آنطور که به ذهنم مىآید، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئیس دادگاه، و چند نفر دیگر هم از متفکران سیاسى دنیاى غرب بودند. آنها در دنیا هیچ نقطهاى را پیدا نکردند که این دادگاه را در آنجا تشکیل دهند! کشورهاى غربى - از جمله فرانسه و انگلیس - کشورهاى خودِ اینها بود و شریک جرم امریکا بودند؛ بنابراین معنا نداشت چنین دادگاهى در این کشورها تشکیل شود. در کشورهاى کمونیستى هم اگر این دادگاه تشکیل مىشد، صبغه کمونیستى پیدا مىکرد و چون اینها ضدّ مارکسیسم بودند، نمىخواستند در این کشورها برگزار شود. بنابراین هیچ نقطه آزادى در دنیا وجود نداشت که اینها دادگاه را در آنجا تشکیل دهند. راه حلّى که به نظرشان رسید، این بود که رفتند یک کشتى اجاره کردند و در آبهاى آزاد اقیانوسها این دادگاه نمایشى را تشکیل دادند! بنابراین وقتى عدّهاى متفکّر مىخواستند به جنایات آشکار امریکا در ویتنام اعتراض کنند، یا باید به اعتراضات خیابانى متوسّل مىشدند - مثل همین کارهایى که امروز در دنیا علیه جهانىگرى مىشود. هرجا کنفرانس جهانىسازى (گلوبالیسم تحت رهبرى امریکا) تشکیل مىشود، تظاهرات خیابانى شکل مىگیرد و عدّهاى شعار مىدهند و چهار نفر پلیس هم با باتوم مىآیند؛ ولى این تظاهرات چندان اهمیتى ندارد و تأثیرگذار نیست؛ صرف یک ابراز اعتراض است - یا اگر مىخواستند کارى بکنند که بتواند در افکار عمومى دنیا اثر بگذارد، هیچ نقطهاى در دنیا وجود نداشت که آنها بتوانند به آن متّکى باشند؛ لذا یک کشتى انتخاب کردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هیچ مردمى و بدون داشتن امتداد ملّىاى، این کار را کردند. در چنین دنیایى؛ در قحط یک فضا و محیط مناسب براى زدن یک حرف حساب، ناگهان بر روى خاک، روى همین زمین، آن هم نه در یک زمین اجارهاى یا میدان فوتبال؛ بلکه در یک کشور، آن هم نه در یک نقطه دورافتاده دنیا؛ بلکه در خاورمیانه و حسّاسترین منطقه جغرافیاى سیاسى دنیا، یک ملت چند ده میلیونى، با یک انگیزه تمام نشدنى، ناگهان وسط میدان آمد و نه فقط به امریکا و پشتیبانان او اعتراض کرد و به همه انگیزههاى استکبارى امریکا «نه» گفت که حتّى به شوروى هم که قطب مقابل امریکا بود، اعتراض مىکرد!
من در زمان ریاست جمهورى، در کنفرانس غیر متعهّدها در زیمباوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهّدها عمدتاً در اختیار چپها بود. البته دولتهاى متمایل به غرب و امریکا هم در آنجا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکى رابرت موگابه و دیگرى فیدل کاسترو بود - که اینها چپ بودند - بقیه رؤساى جمهورِ چپ دنیا هم که طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانى در دست اینها بود. من رفتم در آنجا سخنرانى کردم. سخنرانى من صددرصد ضدّ امریکایى و ضدّ استکبارى بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال اینها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله کردم. اینها مبهوت مانده بودند! یکى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهّد در این کنفرانس، ایران است. ببینید؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، اینطور اهمیت و جلوه پیدا مىکند و حتّى دشمنانش مجبور مىشوند به آن احترام کنند.
علاوه بر اینها، آن چیزى که بخصوص براى تودههاى مردم در جهان غیر اسلامى جاذبه داشت، معنویّت بود. درست است که معنویّت را از زندگى مردم زدودهاند؛ اما همان مردمى که از معنویّت محرومند و در زندگى مادّى غوطهورند، احساس خلأ و کمبود مىکنند. مثل آدم معتادى که حاضر نیست ترک اعتیاد کند؛ اما اگر به او بگویند یک نفر با زور تو را وادار مىکند تا اعتیادت را ترک کنى، خوشحال مىشود و از خدا مىخواهد که با زور دستش را ببندند و به او مواد نرسانند تا راحت شود! بسیارى از جوامع غربى در چنین حالتى بودند و هستند. آرى؛ آنها در مادیّت غرق و از معنویت دورند؛ اما احساس خلأ و کمبود مىکنند. آنها دیدند که نظامى با این قدرت سیاسى، با این روحیه بالا، با این همه حرفهاى نو براى دنیا و با این نَفَس تازه به میدان آمده و معنویّت هم همراه اوست؛ کار را با نام خدا آغاز مىکند و براى خدا به پایان مىبرد؛ مىخواهد دنیا را با نام خدا بسازد و از دنیا هم مثل دستگاه رهبران کلیسایى عبور نمىکند. ببینید؛ هویّت جمعى ملت ایران - یعنى نظام اسلامى - داستانش این است. چیزى است که هم از لحاظ ملى، هم از لحاظ اسلامى و هم از لحاظ جهانى اهمیت دارد. این نظام در آغاز پیدایش، آنچنان دنیا را به خودش جذب کرد که به همان اندازه که دلهاى بىطرف و بىغرض جذب آن شدند، کارگردانان و سردمداران و نگهبانان سلطه بینالمللى و جهانى از آن نگران و ناراحتند و در مقابلش ایستادگى مىکنند.
بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضاى هیأت دولت1380/06/05
دولت کریمه داراى پیام است و براى دنیا حرف نو دارد. ما این حرف نو را داریم. امروز مردمسالارى دینىاى که ما در کشور خود مطرح مىکنیم، یک حرف نو است؛ نه فقط به خاطر اینکه ما شاخهاى از مردمسالارى را ارائه مىدهیم؛ نخیر، ما در واقع در مردمسالاریهاى دنیا شبهه مىکنیم. من حقیقتاً در مردمسالاریهاى دنیا خدشه دارم؛ براى خاطر اینکه انتخابات و گزینشها در دنیا تحت تأثیر عوامل تبلیغاتىاى است که یکسره دست سرمایهدارهاست. چه کسى است که از تأثیر عوامل ارتباطاتى امروز یکسره غافل باشد؟ مىگویند روزنامهها در امریکا یا در انگلیس آزاد است. من سؤال مىکنم کدام روزنامه متعلّق به قشرهاى متوسط و پایین مردم است تا آدم از آزادى روزنامه، آزادى آن قشر را کشف کند؟ روزنامهها متعلّق به چه کسانى است؟ کارتلها و تراستهاى بزرگ و سرمایهدارها. بله، روزنامهها آزادند؛ یعنى آنها آزادند که هرچه مىخواهند، بگویند. آنها برخلاف مصلحت خودشان حرفى نمىزنند. این مربوط به آنهاست که مظهر و مادر و آورنده دمکراسىاند و به آن افتخار هم مىکنند. شما ملاحظه کنید، دولتهایى هستند که از آنها دمکراسى را گرفتند. مثلاً در میان همسایههاى ما - من نمىخواهم اسم بیاورم - دولتهایى هستند که عنوان دمکراسى را با خود دارند، اما در حقیقت، حاکمیت با نظامیان است. یک وقت کسى وسط میدان مىآید و بدون اینکه اعتنایى بکند که انتخاباتى وجود دارد، همه را کنار مىزند و بر سرِ کار مىآید و مىشود حاکمیت نظامى! یا حاکمیت انحصارى احزاب است و کسى جرأت ندارد غیر از نامزد آن حزب، نامزدى معرفى کند؛ انتخاباتى با یک نامزد براى ریاست جمهورى! امروز در میان کشورهاى اسلامى و در مجموعههایى که ما در آن زندگى مىکنیم و با آنها تعامل داریم، کدام کشور است که مثل جمهورى اسلامى، آحاد مردم، قشرهاى گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یک وقت سرمایهدارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشکیلاتى اعمال نفوذ کنند، از ترس، این کار را مخفیانه مىکنند؛ چون بدنام هستند.
بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى1379/11/27
در مورد این انقلاب عظیم، به نظر من باید یک نکته همواره مورد توجّه باشد و آن این است که این انقلاب حرف نویى را در جهان بشریت مطرح کرد. سعى بر این است که این حرف تازه و نو را که در دنیاى امروز کاملاً بدیع و جدید است، از صحنه خارج کنند و ذهنهاى مردم، بخصوص جوانان را در همه عالم از این مقوله منصرف نمایند. آن حرف نو این بود که انقلاب، علیه حکومتهاى مبتنى بر ناپرهیزگارى و ظلم قیام کرد. قرنهاى متمادى در همه جاى عالم - چه در ایران و چه در نقاط دیگر - ما شاهد بودیم و امروز هم هستیم که ملتها عادت کردهاند حکومتهاى ناپرهیزگار و حکومتهایى را که انواع و اقسام ظلم از آنها سر مىزند، مشروع بدانند و قبول کنند و تسلیم آنها شوند؛ چه حکومتهاى موروثى که هیچ مبناى اعتقادى و فکرى ندارند و هیچ منطقى دنبال آنها نیست؛ چه حکومتهاى مبتنى بر کودتا و زورگویى و قدرتنماییهاى نامشروع که آن هم هیچ منطقى دنبالش نیست و چه حکومتهاى علىالظّاهر مبتنى بر آراء مردم که اوّلاً علىالباطن و فىالحقیقة مبتنى بر آراء و میل و خواست مردم نیست و ثانیاً آنهایى هم که در آغاز ورودشان چنین خصوصیتى را دارند، از انواع و اقسام تجاوزها و ظلمها پرهیز نمىکنند. شما به صحنه عالم در دو قرنِ نوزدهم و بیستم نگاه کنید و ببینید چقدر ظلم و استعمار و نسلکشى و شایع کردن انواع و اقسام فسادها در میان ملتهاى گوناگون به چشم مىخورد. همیشه دست همین قدرتها پشت چنین کارهایى بوده است؛ همین قدرتهایى که در کشورهاى خودشان احیاناً ممکن است یک پوشش ظاهرى موسوم به دمکراسى هم داشته باشند؛ اما دمکراسى همه چیز نیست و در آن، عدل - که اساس حکومت صحیح است - وجود ندارد.
حکومت اسلامى و انقلاب اسلامى این حرف نو را مطرح کرد که حاکم و حکومت و قدرت سیاسى باید مبتنى بر پرهیزگارى، عدالت و حقیقت باشد. قانون اساسى بر این مبنا شکل گرفت. این حادثه بسیار مهمى در عالم است. این همان چیزى است که سالهاى متمادى، از زمان «سید جمال» به این طرف، روشنفکران و نوآوران دینى درباره آن حرف مىزدند و آن را مىخواستند و آرزو مىکردند؛ و همین حرف زدن و مطلب نوشتن و شعار دادن، خواب قدرتمندان عالم را برمىآشفت و آنها را عصبانى و وادار به عکسالعمل مىکرد. شما ببینید با روشنفکران اسلامى در همه مناطق اساسى اسلامى - اعم از مصر و هند و ایران و عراق و جاهاى دیگر - در طول این صد سال، صدوپنجاه سال و دویست سال چه کردند.
بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى1379/11/27
این تبلیغات فرنگى و این تهاجم فرهنگى چیز جدیدى نیست؛ آنچه که جدید بود - که ما در این چند سال بر روى آن تکیه کردیم - روشهاى نویى بود که در داخل کشور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در دنیا تهاجم فرهنگى علیه انقلاب، از تهاجم سیاسى و اقتصادى سریعتر و همهگیرتر و همهجایىتر بود. انواع و اقسام کارها را کردند؛ چقدر علیه اسلام و انقلاب و مبانى اسلامى و مبانى شیعى، که فکر مىکردند در پدید آمدن این انقلاب نقش داشته، فیلم ساختند - که امروز آن را به رایانه و اینترنت هم کشاندهاند - و همه کارهایى را که مىتوانستند، انجام دادند؛ براى اینکه جلوِ این سخن نو را - یعنى اینکه باید قدرت سیاسى در کشور در دست انسانهاى پرهیزگار و عادل باشد و شرط این اقتدار سیاسى، پرهیزگارى و عدالت باشد - بگیرند. این سخن نو چیزى است که هر صاحب قدرتى را در دنیا تکان مىدهد و هر دستگاهى را که از قدرت، انتفاع مادّى مىبرد، دچار وحشت مىکند. لذا همه جاى دنیا با این فکر مخالفند.
چه کسانى با این فکر موافقند؟ انسانهاى مظلوم و محروم و طبقات مختلف مردم؛ کسانى که از رنج ظلمها و ناپرهیزگاریها، مدت عمرشان را در انواع سختیها مىگذرانند. به طور طبیعى پشتوانه و عقبه انقلاب اسلامى و حکومت اسلامى، تودههاى عظیم مردمند؛ در درجهى اوّل در کشورهاى اسلامى و سپس در همه جاى دنیا؛ آنجایى که این حقیقت معلوم شود. در خطّ مقدّمِ دشمنان این انقلاب و این حکومت هم، قدرتمداران سیاسىاى هستند که نمىتوانند کارشان را بر اساس پرهیزگارى و عدالت پیش ببرند. این حرفِ نویى است که انقلاب آورده؛ این سخنِ نویى در دنیاست؛ ما نباید این سخن نو را رها کنیم.
بیانات در دیدار با نمایندگان دوره ششم مجلس شوراى اسلامى1379/03/29
انقلاب اسلامى یک تجربه جدید و یک حرف نو در دنیاست. نظام اسلامى یک حرف تازه در محیط سیاسى عالم است. این چیزى نیست که نظامهایى که منافع کلان قدرتهاى مستقر و مسیطر عالم به آن آنها وابسته است، حاضر باشند به آسانى از سرش بگذرند. لذا مقابله و معارضه و کارشکنى و تهدید مىکنند؛ براى اینکه بتوانند این تجربه جدید را به شکست بکشانند. بنابراین، مشکلات، تحمیلى است. علاوه بر ضعفها و فتورها و بىفکریها و عقب ماندگیهایى که در طول زمان بر ملت و کشور ما تحمیل شد، فشارهاى دشمن هم زیاد است. در این محیطِ حقیقتاً جنگ احزابى، مسؤولان نظام وظیفه دارند از همه توانشان استفاده کنند؛ براى این که بتوانند یک قدم جلو بروند و کارى انجام دهند و یکى از مشکلات را حل کنند و گرهها را بگشایند؛ و این با اخلاص، با صفا، با همکارى، با حفظ آن مبانىاى که این انقلاب براساس آن بهوجود آمد، ممکن است.
بیانات در دیدار اعضاى هیأت علمى کنگره امام خمینى(ره)1378/11/04
اساس حکومت اسلامى یک حرف نو در دنیا بود. واقعاً در این قضیه، انقلاب نوآورىاى کرد که حریفها مات شدند. این بههیچوجه شبیه بعضى چیزهایى که بعداً تشبیه مىکردند، نبود؛ اصلاً شباهتى با نظایر خودش نداشت. چیزى که در قانون اساسى و در کلمات امام و در عرف انقلاب به عنوان حکومت ولایت فقیه مطرح است، یک حرف کاملاً نو در دنیاست. البته ممکن است گفته شود «ولایت فقیه» یک تعبیر عربى و آخوندى و طلبگى و کتابى است؛ در حالىکه این مفهوم، بسیار نو و جدید است و معناى آن این است که ما در رأس حکومت کسى را قرار دهیم که مىدانیم تخلّف نخواهد کرد. این چیز خیلى مهمّى است. شما الان مىبینید گرفتاریهاى دنیا از کجاست. ما مىخواهیم کسى را در رأس حکومت بگذاریم که مىدانیم تخلّف نمىکند. ممکن است ما اشتباه کرده باشیم و او تخلّف کند. از هر وقت فهمیدیم تخلّف کرده، مىفهمیم حضور او در این منصب بجا نیست؛ خودش و مردم هم این را قبول دارند. این نکته خیلى بدیعى در مبناى حکومت در دنیاست.
البته جنجال کردند و گفتند این فکر، قدیمى و ارتجاعى است. در همان زمانى که انقلاب پیروز شد، شاید بیش از دهها حکومتِ کودتایى در دنیا بود که افسرى با چکمه و تفنگ آمده بود و حکومت را براى خودش گرفته بود؛ اما همه آن حکومتها مقبول و به رسمیت شناخته شده بودند و کسى با آنها حرفى نداشت؛ ولى با این حکومت و با امام و با این حرکت عظیم حرف داشتند! علّت این است که حرف نویى در دنیا زده شد که قدرت هماوردى با معیارها و فرهنگ سیاسى رایج دنیا را داشت. زورِ این کار حتماً از زورِ مارکسیسم و حکومت کمونیستى در اوّل کار، بیشتر بود. البته بعد از ده، بیست سال، به خاطر تبلیغات و کارهایى که مارکسیسم کرد و جاذبههایى که نشان داد، اوج گرفت؛ لیکن در آغاز کار، بلاشک زور و اقتدار این بیشتر از آن بود. چرا؟ به خاطر اینکه ناگهان در سطح دنیا، همه کشورهایى که داخل آنها مسلمان زندگى مىکرد، احساس هویّت و شخصیت و احساس قبول و طوع نسبت به آن کردند. این براى آنها خیلى وحشتآور بود.
بیانات در دیدار اعضاى هیأت علمى کنگره امام خمینى(ره)1378/11/04
انقلاب حرف نویى زد و آن، حکومت اسلامى بود. این حرف نو، همیشه هم نو نمىماند؛ این را ما باید قبول کنیم. ممکن است از اوّل نقصهایى داشته باشد؛ ممکن است در خلال، دچار ضعفها و نقصها و کجفهمیهایى شود؛ در این تردیدى نیست. فکرهاى صحیح و قوى باید بهطور دائم کار کنند و این حرف نو را در جهت خود تکمیل نمایند و بدون اینکه به پایه آن ضربهاى بزنند و اساس آن را نفى کنند، نواقص آن را بهطور مرتب برطرف سازند؛ یعنى بلاشک نوآورى لازم است. چیزى که ظرافت کار شما را مضاعف مىکند و قبلاً به آن اشاره کردم، این است که باید توجّه کرد در این نوآوریها، تلقینپذیرى از فرهنگ بیگانه - همان فرهنگى که درصدد سلطه است - نقش نداشته باشد. امروز خرجهایى مىشود براى اینکه تفکّر حکومت غربى - به معناى اروپایى آن - در دنیا جهانگیر و همهگیر شود. دروغ مىگویند؛ با فیلم و تبلیغات و روشهاى گوناگون، چیزهایى را که حقیقت نیست، براى بزرگنمایى و زیبانمایى و ظاهرسازى، به عنوان حقیقت در دنیا منعکس مىکنند تا افکار را جذب کنند. مؤثّرترین کارى که مراکز قدرت اقتصادى و سیاسى مىتوانند بکنند، همین است. اینها در ذهنهاى ما هم منعکس مىشود؛ ولى ما باید توجّه کنیم تأثیرپذیرى نداشته باشیم.
اوّلِ انقلاب، کلمات دمکراسى و دمکراتیک و امثال آن، در زبان همه خیلى تکرار مىشد. حاج احمدآقا پیغام آورد که امام مىگویند این کلمات را نگویید. قبل از آمدن امام گاهى گفته شده بود «جمهورى دمکراتیک اسلامى»؛ اما امام روى همان «جمهورى اسلامى» تأکید داشتند. شاید بعضیها تعجّب مىکردند که کلمه دمکراتیک اینقدر حسّاسیت ندارد؛ ولى این حسّاسیت، درست و بجا بود؛ به خاطر اینکه نفس کلمه بیگانه با خودش یکبار فرهنگى مىآورد؛ نشاندهنده یک احساس است و آن احساس در انسان بتدریج تقویت مىشود. باید توجّه کنید گرتهبرداریهایى که از فرهنگ و دمکراسى غربى و لیبرالیسم مىشود، به اینجا راه پیدا نکند. ممکن است در باطن و ذات ولایت فقیه چیزهایى از این قبیل وجود داشته باشد؛ خیلى خوب، اگر دارد، ما آن را درآوریم و کشف و تنقیح و اصلاح کنیم؛ اما چیزى از بیرون القاء و تحمیل نشود. به سیره خلافت و حکومت اسلامى در زندگى پیغمبر و امیرالمؤمنین و در بخشهاى قابل قبول این حکومت نگاه کنیم؛ آن را بفهمیم و بر اساس آن کار کنیم.